دل میلرزد از آن نگاه که سوی من داری
در تنهایی برای من به لب سخن داری
من سرگرم نظارهات عزیز من
میمیرم از اشارهات عزیز من
ای عشق و آرزو از روی نی بگو
زینب زینب فدات
میسوزم من ز اخگری که از جگر خیزد
قطره قطره محبت است ز چشمتر ریزد
یکدم خـونین هلال مـن حسین من
چشمی بگشا به حال من حسین من
تو با من همسفر من از تو بیخبر
زینب زینب فدات
از کرببلا ندیدمت دلم هوایت کرد
وقتی از تو جدا شدم لبم دعایت کرد
لبهایم رو بـه حنجـرت حسین من
چشمانم سوی پیکرت حسین من
افتادم از نفس در کنج این قفس
زینب زینب فدات
خورشید من نشستهای میان خاکستر
از پشت ابر خون بتاب به محمل خواهر
بر اشک دخترت قسم حسین من
بر اشک دخترت قسم حسین من
ای خاموش از سخن با او حرفی بزن
زینب زینب فدات
مسافران صفر یک- جعفر رسول زاده (آشفته)