ای چشم عرشیان به زمین جای پای تو
آغـوش کبــریا حــرم بـاصفـــای تـو
وی روح سیــدالشهــدا در قـفـای تـو
تـا روز حشـر، نسل جـوان آشنـای تـو
شخصیت و شـرافت تو توشۀ حسین
قبرت دورکن کعبۀ ششگوشۀ حسین
تـو سیـد شبـاب بهشت شهـادتی
سرتا قدم بزرگی و مجد و سیـادتی
بابالحسین فاطمه پیش از ولادتی
عبد خـدا نـه بلکـه تمــام عبـادتی
جان حسین،جان جهانت فدا علی
قرآن روی سینـۀ خـون خـدا علی
فرق دو تای تـوست کتـاب شهادتت
احسان، سجیه و کرم و جود، عادتت
ظهـر شهـادت آمــده صبـح ولادتت
یــادآور عبــادت بـــابـــا عبـادتت
جا دارد ار به رزم تو در حملههای تو
جبریـل، ذوالفقـار بیـارد بــرای تـو
بایـد تـو تیـغ گیری و رزمآوری کنی
بـا ذوالفقــار، معجـزۀ حیدری کنـی
قرآن به دست گیری و پیغمبری کنی
حتی ز چشم دشمن خود دلبری کنی
خـود را به رزم، حیدر دیگر کنی علی
تکرار بـدر و خندق و خیبر کنی علی
وجـه جمـال حــق و تمــام پیمبـری
شیـــر حسینــی و اســد حی داوری
یا دشت کربلا اُحـد است و تو حیدری
نـه! نـه! تو یـک امـام حسین مکرری
روزی که من در عالم زر جان شدم علی
بـا دیدن رخ تـو مسلمان شــدم علی
روزی کـه مـن هنـوز به عالم نبودهام
تـو بـودی و قصیـده برایت سرودهام
بـا مدح تـو دل از همـه عالم ربودهام
از لحظهای که چشم به دنیا گشودهام
دیدم پـدر گرفته بــه بــر از محبتت
دیدم نهاده صورت خود را به صورتت
دیدم قرار و صبر خود از دست دادهای
دیـدم چگونـه روی به میدان نهادهای
دیدم کـه سینه بهـر شهادت گشادهای
دیدم که قطعهقطعه به میدان فتادهای
دیـدم که خون پاک تو میریخت روی خاک
دیدم هـزار قاتل و یک جسـم چـاک چـاک
پیشانیات شکسته و فرقت دریده بود
پیش از پـدر کنار تـو زینب رسیده بود
از خیمگـه به جـانـب مقتل دویده بود
دیــدم چگونه قـامت بابا خمیـده بود
میگفت در کنـار تـو بـابـا علی! علی
بعد از تو خاک بر سر دنیـا علی! علی
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار