شب عاشورا دیدنی است قبلـۀ دلها دیدنی است
شـب، شـبِ زنـده داری یوسف زهرا دیدنی است
امشـب اگـر سحـر شود گـلهـا همه پـرپـر شود
جانم حسین جانم حسین
همه مست بوی حسین بسته دل به موی حسین
همــه یاران پــروانهاند گـرد شمــع روی حسین
بــر گــوش جــان آید نـدا از آسمـان خیمـههـا
جانم حسین جانم حسین
جان هستی بر لب بود خیمه در تـاب و تب
جان زینب یک امشبی میهمـان زیـنـب بود
خواهر به چشمان ترش شد محو روی دلبرش
جانم حسین جانم حسین
همه گـرم نظـارهاند در غم مـاه پـارهاند
همۀ طفلان تا سحر در طـواف گهوارهاند
از خیمۀ طفل ربـاب آیـد نـدای آب آب
جانم حسین جانم حسین
همـه طفـلان در جـستجو نه مِی مانده و نه سبو
یک سهساله خوابیده است بـه روی دامـــان عمو
عمـو کـنـــد نظـــارهاش بر گوش و گوشوارهاش
جانم حسین جانم حسین
فانوسهای اشک 3 – سیدمحسن حسینی