ای زمیـن کــربـلا دُر عـدن گم کـردهام (2) یک بدن گم کردهام (2)
من چراغ لاله در صحنِ چمن گم کردهام (2) یک بدن گم کردهام (2)
ای زمیــن کــربـلا در صحنــۀ گلـزار دیـن گـو چه شد سالار دین؟
من به سیر گلشنت مشکِ ختن گـم کردهام یـک بـدن گـم کـردهام
ای زمیـن کـربلا در وادیت غلطـان به خاک غرق خون و چاک چاک
زیـر تیـغ و نیـزه جسمی بیکفن گم کردهام یـک بـدن گـم کـردهام
ای زمیـن کــربـلا مـن در لـب آب فــرات کشـتـی بحــر نجــات
تشنه لب، خونین جگر، آزرده تن گم کردهام یـک بـدن گـم کـردهام
ای زمین کـربلا میــر و علمـدارم چـه شد؟ یار و غمخوارم چه شد؟
سـرو قـدی همچـو شاخ نسترن گم کردهام یـک بـدن گـم کـردهام
ای زمیـن کـربـلا دستـه گــل نیلــوفــری شـیـرخـــواره اصغـری
یا در اینجـا بلبل شیـرین سخن گم کـردهام یـک بـدن گـم کـردهام
فانوسهای اشک 3 – مرحوم اسدالله خاضع